پایگاه خبری انصارحزب الله: در مورد فرهنگ، تعابیر و توضیحات زیادی وجود دارد؛ برخی فرهنگ را مجموعه پیچیدهای از دانشها، باورها، هنرها، قوانین، عادات و هر آن چه که فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعه خویش فرا میگیرد، دانسته و برخی فرهنگ را سیستم رفتارها و حالتهای متکی برضمیر ناخودآگاه انسانها میدانند. ادوارد تایلر، انسانشناس انگلیسی در سال ۱۸۷۱ فرهنگ را با تمدن مقایسه کرد و آن دو را کلیتی درهم تنیده دانست که شامل دین، هنر، اخلاق و هرگونه توانایی است که آدمی میتواند به دست آورد. تونی مایرس نیز فرهنگ را آن چیزی میداند که از گذشته آدمی به جای مانده است و بر اکنون و آینده او تأثیر میگذارد.
فصل مشترک بیشتر تعابیر موجود در این خصوص آن است که فرهنگ، راه مشترک زندگی، اندیشه و کنش انسان در جامعه است؛ فرهنگ فراتر از تمام ضابطهها، موجودیت دارد که بسیاری از قوانین و حتی یک نظام سیاسی به خاطر پاسداشت آن به وجود میآید. پذیرش این باور باعث شده تا رهبران فکری و سیاستگزاران جوامع در طول قرون گذشته توجه ویژه خود را معطوف فرهنگ کنند. هم از این رو است که نظام فرهنگی همواره نسبت به نظام سیاسی دارای تقدم و اصالت وجودی بوده است، چنانچه حتی تجهیز نیروی نظامی مدافع قبایل، به منظور حراست و پاسداری از نظام اعتقادی و فرهنگی آنها بوده است.
در واقع میتوان ادعا کرد هر دولت و حاکمیتی که توجه خود را نسبت به این مهم، عمدا و یا سهوا تقلیل داده چیزی جز شکست در عرصههای سیاسی، نظامی و اقتصادی و در نهایت پذیرش تسلیم به دست نیاورده است. تاکید بر تقدم شعار توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی بدون توجه به توسعه فرهنگی که در دولتهای سازندگی و اصلاحات مورد تاکید قرار گرفت، نمونه آشکاری از این واخوردگی است. البته بیان این مطلب به آن معنا نیست که فرهنگ و یا توسعه فرهنگی امری مستقل از توسعه سیاسی و یا اقتصادی است بلکه در واقع رابطه فرهنگ با سیاست و اقتصاد یک رابطه درهم تنیده شده و غیرتفکیکی است که نمیتوان بیتفاوت از کنار آن گذشت. با توجه به این مهم نقش و اهمیت برنامهریزی کلان و همه جانبه دولتها در حوزههای فرهنگی اقتصادی سیاسی و اجتماعی مشخص میشود.
دوم) انقلاب اسلامی ایران با شعار فرهنگ، آغاز شد، رشد کرد و به ثمر نشست. توجه به فرهنگ و پاسداشت آن در تمامی شئون انسانی به قدری مهم بود که امام خمینی رضوان الله علیه دراین باب فرمودهاند: «فرهنگ مبداء همه خوشبختیها و بدبختیهای یک ملت است. نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ آموزنده اسلامی، ملی و انقلاب فرهنگی درتمام زمینهها درسطح کشور آنچنان محتاج تلاش و کوشش است که برای تحقق آن سالیان دراز باید زحمت کشید. راه اصلاح یک مملکت، فرهنگ آن مملکت است. اصلاح باید از فرهنگ شروع شود.»
شکی نیست که شرط لازم برای تحقق چنین مطلوبی آن است که سیاستگزاران جامعه بتوانند به منظور همراهی با جریان عظیم، عمیق و اصیل فرهنگ در جامعه برنامهریزی مناسبی کرده و اهم محورهای لازم برای این حرکت را تبیین کنند. در واقع سیاست فرهنگی در این جهت و در این مسیر است که تدوین میشود؛ فرهنگی که میبایست در کلیه شئون فردی و اجتماعی کشور اصل، پایه و مبنا قرار گیرد. این موضوع به اندازهای مورد توجه امام خمینی (ره) قرار داشت که ایشان در این باره فرمودهاند: «نباید فراموش کرد که انقلاب اسلامی حقیقتاً انقلاب فرهنگی است و اگر نگوئیم همه اختیارات و امکانات، قدر مسلم این است که میتوانیم بگوییم بیشترین، مهمترین و عمدهترین تلاشها و توانمندیها باید برای تکامل و توسعه و تحرک فرهنگی در همه شئون فردی و اجتماعی به بهترین نحو صرف شود.»
سوم) هر جامعهای برای تحقق اهداف خود اعم از فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نیازمند برنامهریزی است؛ شاکله و ماهیت برنامهریزی را سه محور تشکیل میدهد. محور اول در برنامهریزی، «شناخت وضع موجود» است که بدون این شناخت و بررسی نمیتوان مقایسهای منطقی میان «آنچه هست« و «آنچه باید باشد« صورت داد. محور دوم برنامهریزی را «شناخت وضع مطلوب« تشکیل میدهد. در واقع یک سیاستگزار بدون آنکه از وضع مطلوب چشماندازی داشته باشد، نمیتواند از وضع موجود به سمت وضع مطلوب حرکت کند. محور سوم برنامهریزی نیز «شناخت ابزاری» است که لازمه گذشتن از وضع موجود است. برنامهریز همواره باید این نکته را در نظر داشته باشد که برای خروج از وضع فعلی چه امکانات و چه ابزاری را لازم دارد و کدام یک از این ملزومات در اختیار اوست؟
چهارم) همانگونه که اشاره شد مسئولان اجرایی کشور در طول دوران سازندگی و اصلاحات بهرغم تاکید رهبر فقید انقلاب اسلامی مبنی بر مقدم شمردن اصل فرهنگ بر سایر امور، توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی را سر لوحه اقدامات دولت خود قرار دادند. این انحراف از فرمایشات بنیانگذار انقلاب شرایطی را به وجود آورد که رهبر معظم انقلاب را وادار به اعلام هشدارهای مکرر در خصوص شبیخون فرهنگی و تهاجم فرهنگی کرد. اما همانگونه که رهبر انقلاب نیز بارها به آن اشاره داشتند.
شاید در آغاز رقابتهای انتخاباتی دولت یازدهم وقتی مدافعان دولت محترم دکتر روحانی از بازگشت به دوران اصلاحات و سازندگی داد سخن میدادند، این موضوع توسط مردم چندان جدی گرفته نمیشد چرا که همگان باور دارند وقتی یک شخص یا یک جناح، بر واپسگرایی و بازگشت به عقب تاکید میکند، به یقین نه شناخت دقیقی از «وضع موجود» دارد و نه برنامهای مدون برای رسیدن به «وضع مطلوب»؛ بنابر این نیازی در خود احساس نمیکند تا به دنبال ابزار و لوازم آن باشد. این موضوع به خصوص زمانی جدیتر به نظر میرسد که کارنامه دولتهای مورد نظر لااقل در عرصه فرهنگ نه تنها به هیچ وجه درخشان نبوده بلکه از مسیر اصلی اهداف انقلاب منحرف شده بود.
پنجم) مروری بر کارنامه نه چندان طولانی آقای جنتی در کسوت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که در واقع پیشانی دولت یازدهم در عرصه فرهنگ و هنر کشور محسوب میشود، تصدیقی بر مطالبی است که چند سطر بالاتر به آن اشاره شده است. به عبارتی دیگر عملکرد آقای وزیر از مرحله انتخاب کارگزاران خود گرفته تا بیانات ضد و نقیض و رفتارهای خارج از عرف ایشان، به ظاهر نشان دهنده آن است که دست کم سیستم فرهنگی دولت یازدهم بر عزم خود بر واپسگرایی فرهنگی بسیار جدی است. به عنوان مثال حضور عوامل مؤثر در سینمای دولتهای سازندگی و اصلاحات با کارنامههای غیرقابل قبولشان در مناصب و سمتهای کلیدی سینمای دولت اعتدال و توسعه، شاهدی بر این ادعا است. جالبتر آنکه این عوامل امروز دوشادوش عواملی در سینما به فعالیت مشغول هستند که در وزارت فرهنگ و ارشاد دولت نهم خود را منجی فرهنگ نامیده و به قول خودشان تلاش میکردند تا خرابکاریهای فرهنگی دولتهای اصلاحات و سازندگی را اصلاح سازند.
شاید برای بسیاری از مردم این پرسش باشد که چگونه میشود امروز عوامل سینمایی وزیر ارشاد دولت نهم که از قضا تندترین انتقادات را به دولتهای گذشته داشت، دوشادوش عوامل فرهنگی دولت اصلاحات و سازندگی فعالیت میکنند؟ آیا این هماهنگیها نشان از ارتقا سطح فرهنگ مدیران کشور در پذیرش مخالف خود دارد یا از توافقات نانوشتهای حکایت دارد که برخی مدیران کشور در هیچ زمان و هیچ شرایطی از چرخه مدیریت کلان کشور حذف شدنی نیستند؟ برای نگارنده همواره این پرسش مطرح بوده که چگونه میشود یک مدیر فرهنگی و هنری در سطوح بالا بتواند به گونهای عمل کند که توقع تمامی دولتها را بهرغم اختلاف نظرهای عمیق برآورده سازد؟ نمیدانم چرا هر زمان این پرسش در ذهن نگارنده شکل میگیرد ناخودآگاه قصه بیارتباط وزیری که خود را نوکر پادشاه میدانست نه نوکر بادمجان، نیز به ذهن نگارنده متبادر میشود.
ششم) آنچه در پایان باید به آن اشاره داشت آنکه براساس آموزههای دینی، تجربههای تاریخی و حتی دستاوردهای علمی، گذشته چراغ راه آینده است؛ به این معنا که انسان دانا با استفاده از تجربههای گذشته، آینده خود را طراحی و ساماندهی میکند نه این که خواستار تکرار تاریخ و تحقق ساختن 'خانهای روی آب' برای مردم باشد. به نظر میرسد چنانچه دولت یازدهم با همین بضاعت موجود بخواهد فرهنگ و هنر کشور را هدایت کند، باید منتظر ایجاد شرایطی مشابه با وضعیت دولتهای اصلاحات و سازندگی در عرصه فرهنگ و هنر کشور باشیم چرا که دوستان مسئول در وزارت ارشاد پیش از این توان و بضاعت خود را نشان دادهاند. به عقیده نگارنده چنانچه وزیر محترم ارشاد تغییر اساسی در نوع نگاه و انتخاب کارگزاران فرهنگی و هنری خود نکند، چیزی جز شکست و بدنامی در انتظار ایشان نخواهد بود. یادمان نرود که رفتارهای جناحی و یارکشیهای گروهی در برخی موسسات فرهنگی و هنری وابسته به وزارت ارشاد در سالهای اصلاحات و سازندگی چگونه هنرمندان فرهیخته را نسبت به حکومت بدبین و گاه ناامید کرده بود.
مهرداد بهمنی
منبع:فارس
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :