آموزش اصول و فنون مداحى(3) بخش دوم: اصول مداحى اهل البيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) براى اين بخش و تبيين اصول مداحى در صدد برآمديم از بيانات ارزشمند و گرانمايه مقام معظم رهبرى كه در جمع مداحان اهل البيت در سالروز ولادت حضرت صديقه اطهر (س) در سالهاى 63 تا 70 مطرح فرموده‏اند بدون دخل و تصرف تقديم علاقه‏مندان نمائيم. 1- اصل محتوا در مداحى اهل بيت (عليه السلام) يكى از چيزهايى كه بايد در اشعار مداحان باشد مفاهيم بلند اسلامى در باب توحيد يا در باب نبوت است. و بهترين اشعار قدما در باب توحيد و نبوت همين مدايحى است كه شعراى بزرگ ما در مقدمه ديوانها و مثنوى‏هايشان گفته‏اند. انسان حقيقتاً با مضامين قوى و روشنگر اين اشعار پيغمبر )ص( با امام (عليه السلام) يا فاطمه زهرا )سلام الله عليهما( را مى‏شناسد. البته آن طور كه بايد نمى‏شود شناخت و ما نمى‏توانيم آن بزرگواران را درست بشناسيم لكن در آن حدى كه ممكن است مى‏توان آنها را شناخت. مثلاً راجع به اميرالمؤمنين (عليه السلام) وقتى شعرى خوانده مى‏شود ما آدمهاى پايين و متوسط هم مقام معنوى على (عليه السلام) يعنى آن چيزى كه ما خبر كمى از آن داريم هم عبادت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، هم مظلوميت اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم عدل او، هم ضعيف پرورى او، هم دشمن ستيزى او و هم جهاد او را مى‏توانيم بشناسيم. ما وقتى پانزده سال، بيست سال پيش اين حرفها را مى‏زديم، خيلى‏ها مى‏شنيدند، اما نمى‏فهميدند ما چه مى‏گوييم. مى‏گفتيم فقط نپردازيد به خط و خال خيالى چهره ائمه (عليهم السلام). در تعريف زلف امام (عليه السلام) يا ابروى امام (عليه السلام) و يا چشم امام (عليه السلام) شعرهايى مى‏خواندند، حال اينكه اينها تعريف نيست. حالا اگر اميرالمؤمنين (عليه السلام)، ابرويش كمانى باشد يا كمانى نباشد، در شخصيت او چه اثرى مى‏گذارد؟ زلف او افشان باشد يا نباشد، مگر چه اثرى مى‏گذارد كه بياييم در قصيده‏اى راجع به اميرالمؤمنين را زلف آن حضرت بگوئيم؟ آن وقت مى‏گفتند و مى‏خواندند، لكن اكنون به نظرم كم شده و انشاالله كه اين چيزها حالا نباشد. وقتى مى‏گفتيم آقا اينها را چرا مى‏گوييد؟ تعجب مى‏كردند و مى‏گفتند كه پس چه بگوييم؟ آن روز وقتى مى‏گفتيم آقا از مسائل زندگى على بگوئيد، از برجستگى‏هاى علمى او بگوئيد برايشان روشن نبود. اما امروز براى همه، زندگى اميرالمؤمنين (عليه السلام) روشن است. زهد او در زمان حكومت، چيز كمى نيست كه يكى نفرى حاكم باشد و تمام لازمه قدرت در كف اقتدار او باشد، بيت المال دست او باشد، قدرت دست او باشد، شمشير دست او باشد، نفوذ كلمه دست او باشد، اما زندگى شخصى‏اش آنچنان باشد كه خود او به ياران نزديكش بگويد شماها نمى‏توانيد مثل من زندگى كنيد. آنقدر سخت است كه به عثمان بن حنيف مى‏گويد: الاوانكم لا تقدرون على ذلك. آن وقت غذايش به گونه‏اى باشد كه راوى از اصحاب اميرالمؤمنين (عليه السلام) به قنبر خادم آن حضرت بگويد: چرا اين غذا را به اين پيرمرد مى‏دهى؟ على (عليه السلام) پيرمرد شده چرا اين نان جوين سخت خشك را به مرد شصت ساله مى‏دهى؟ قنبر در جواب گفت اين كار را من نمى‏كنم، بلكه خود او اين نان را داخل كيسه‏اى مى‏گذارد و كيسه را مى‏بندد، گاهى هم مهر مى‏كند كه كسى باز نكند نان را با روغن مخلوط كند. اين بعد از زندگى حضرت را بيان كنيد تا مقايسه بشود بين اميرالمؤمنين (عليه السلام) و خصوم اميرالمؤمنين (عليه السلام) در تاريخ و امروز. آن كسانى كه امروز در دنيا داعيه حمايت از مظلومان و مستضعفان و ملت‏ها و آزادى و حقوق بشر دارند، چگونه زندگى مى‏كنند؟ آيا در جوامع آنها فقير و مستمند نيست؟ آيا سر گرسنه‏اى بر بالين نهاده نيست؟ امروز شما اين چيزها را خودتان مى‏توانيد خوب تصور كنى و بعد براى ديگران به تصوير در آوريد. جهاد اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه از همان اول، از دوران كودكى، از يازده سالگى يا دوازده سالگى و تا آخر عمر با دشمنان خدا مشغول مبارزه بود و در اين راه جان داد خيلى چيز مهمى است. اين را يك شاعر بسيار خوب مى‏تواند بيان كند و يك گوينده به خوبى مى‏تواند در ذهن مردم و تا اعماق دل و جانشان نفوذ بدهد. اين پيوند عاطفى خودتان با ائمه (عليهم السلام) و مسائل اخلاقى را حفظ كنيد. از لحاظ مضمون بايد سه ركن در مدح شعر خواننده و مداح وجود داشته باشد. من از آقايان مداحان محترم خواهش دارم در ركن اول هم چون روش سابق و معمول مداحان ابتدا غزل و قصيده را برگزينند كه در آن از اخلاق انسانى ذكرى شده باشد، آن هم به روش مناسب و صداى خوب شما تا مردمى كه گوش مى‏دهند كاملاً تحت تأثير قرار بگيرند. در ركن دوم، معارف اسلامى را از توحيد و از انقلاب و از مسائل انقلاب و مسائل مربوط به زندگى ائمه، از ابعاد مبارزه و ابعاد انقلابى مطرح كنند، و در ركن سوم هم كه ذكر مصيبت است بايد البته با بعد انقلابى مطرح بشود، و حتماً بايد مصيبت ذكر بشود. گاهى در بعضى از روضه خوانى‏ها مصيبت اصلاً ذكر نمى‏شود. مصيبت يعنى آن واقعه‏اى كه اتفاق افتاده بايد تشريح شود. جامعه مداح بايد از زبان خوب، شعر عالى و محكم و گويا و محتواى خوب، شعر اخلاقى، تاريخى و اعتقادى، شعر مربوط به توحيد و نبوت و ولايت كه درباره همه اينها شعر هست بهره بگيرد. در زبان فارسى از شعراى قديم گرفته تا شعراى امروز، آنقدر شعر خوب و حكمت‏آميز وجود دارد كه اگر كسى بخواهد ده سال تكرارى نخواند مى‏تواند در تمام موضوعات شعرهاى خوب و حكمت‏آميز اعم از اعتقادى و اخلاقى و مصيبت و مدح و مسائل اجتماعى و مسائل انقلاب و امثال اينها را بيرون بياور. نكته‏اى ديگر انتخاب شعر يا مضمون و آهنگ است. آقايان بايد شعرهاى خوب را انتخاب كنند. البته شعرهايى كه خوانده شد خوب بود و من مى‏پسندم. بعضى از آنها خيلى خوب بود. گاهى ديده مى‏شود براى مردمى كه سرا پا گوش هستند شعر را از نظر آهنگ خيلى زيبا مى‏خوانند اما از نظر مضمون خيلى ضعيف و پيش پا افتاده است، مردم را تحت تأثير هم قرار مى‏دهد، اما اين كافى نيست. شما اگر شعر قوى خوش مضمون، صحيح و محكم و متقن را كه مضمون خوبى داشته باشد بخوانيد، سطح فكر مردم را بالا مى‏بريد. در كار مداحى حتماً بايد سه ركن رعايت شود. يكى مسائل اخلاقى است كه حالا دارد فراموش مى‏شود. يك روزى بود كه خود ما خيلى با طرح مسائل اخلاقى در منبر موافق نبوديم. من وقتى ديوان صائب را با تجديد چاپ دريافت كردم با اينكه ديوان صائب را سال‏ها پيش مكرر نگاه كرده ديدم چقدر غزل اخلاقى بسيار جالب در اين ديوان هست كه باب شماست. اين چيز خيلى مهمى است و هيچ شاعرى بهتر از اين نگفته است. بنده قرص و محكم عرض مى‏كنم كه بهتر از آنچه من در ديوان صائب ديدم البته از مجموع آنچه كه شعراى سبك هندى گفتند هيچ كس نگفته است. مطلب ديگر راجع به تصوير دنيا از نظر انسان است. آن ديد ظريف و مو شكاف به سبك هندى شعر صائب خيلى قيمت دارد و شما وقتى يك بيت از آنرا بخوانيد دلها را منقلب مى‏كنيد مثلاً: از رباط تن چو بگذشتى دگر معموره نيست. اين سفرى كه در دنيا سير مى‏كنيم آخرين رباط ما است آخرين كاروان سراى ما است. از رباط تن چو بگذشتى دگر معموره نيست. زاد راهى برنمى‏دارى از اين منزل چرا؟ شما ببينيد چه طور اين شعر انسان را منقلب مى‏كند. و هزاران بيت از اين قبيل است. قسمت ديگر معارف اسلامى ماست كه امروز با معارف انقلابى كه ما به آن سياست مى‏گوييم انطباق پيدا مى‏كند. هيچ شعرى نبايد از اين مطالب خالى باشد اينها معارف اسلامى است. اين هيهات منا الذله را كه امروز به زبان مردم افتاده است و در زمان طاغوت كمتر بر زبانى جارى مى‏شد فراموش نكنيد. آن موقع چون واقعاً همه ذليل بوديم هيهات نداشت. ذليل اجانب و استكبار ذليل دربار، ذليل دولت ذليل ساواك ذليل پليس نقش خودمان همه ذلت بود همه زور مى‏گفتند خودمان هم با خودمان زور مى‏گفتيم و لذا اين جمله بر زبانى جارى نمى‏شد اگر هم كسى مى‏گفت خيلى جدى نبود گاهى از اوقات كه از زبان مرحوم مدرس يا آيت الله كاشانى و شخصيتهايى از اين قبيل يك كلمه از اين قبيل كلمه‏اى نقل مى‏كردند كه مثلاً مرحوم كاشانى مى‏گفت. چقدر براى ما بزرگ مى‏آمد و تعجب مى‏كرديم كه اينها اين قدر جرأت داشتند عزت را در عمل‏شان تجسم دادند كه اين كلمه را گفتند و ذلت را قبول نكردند. شما حالا نگاه كنيد جامعه ما يك زبان و يك صدا در مقابل همه استكبار عالم اين سر بلندى و عزت را نشان مى‏دهد و اين هيهات منا الذله را در عمل نشان مى‏دهد. 2- اصل پيام در مداحى اهل بيت (عليه السلام) شما برادران عزيز بايد پيامى را كه آن پيام هميشه به مداحان اهل بيت (عليه السلام) ارزش مى‏داده همواره حفظ كنيد. و آن پيام، پيام حفظ دين حق الهى در سايه ولايت اهل بيت (عليه السلام) و مبارزه با دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) و مبارزه با دشمنان حق و تمامى طواغيت و عصيانگرانى است كه در مقابل حق قرار دارند. اين پيام بايد حفظ شود. كسانى در دشوارترين دورانهاى تاريخ اسلام، پرچمى را بر دوش گرفتند كه هر كس آن پرچم را كه پرچم ولايت حقيقى اسلام و پرچم آئين حق است پرچم قرآن ناطق است، بر دوش مى‏گرفت بايد شديدترين شكنجه‏ها را تحمل مى‏كرد. مسئله اين بود كه مثل كميتها و فرزدق‏ها و سيد حميرى‏ها و دعبل‏ها و از اين قبيل كم نبودند و فقط اين نبود شعرى را بر اساس عقيده‏شان بگويند و براى چند نفر بخوانند بلكه مساله اين بود كه شعر آنها حامل يك پيام و حامل يك رسالت بود چيزى را مى‏خواست به مردم تعليم بدهد، علت اينكه كميت تحت تعقيب قرار مى‏گرفت و دعبل مى‏گفت من پنجاه سال است كه بار خود را بر دوش مى‏كشم، همين پيام شعر آنها بود. من انتظار دارم برادران پيام را هيچ وقت فراموش نكنند، شما كه الحمدالله برگزيدگان هستيد در سراسر كشور بايستى به مداحان و همه كسانى كه در اين رشته و در اين ميدان وارد هستند اين مطالب را توصيه كنيد و به صورت قطعى در آوريد. در شعرى كه مى‏خوانيد حتماً پيام را رعايت كنيد. اولين چيزى كه بايد مورد توجه قرار گيرد، پيام است و پيام، هم در مصيبت، هم در مدح و هم در اخلاقيات وجود داشته باشد. اين به عهده شماست كه همچنان استوار و قوى اشعارى را كه از لحاظ زبان و معيارهاى شعرى در سطح بالا و در عين حال حامل پيام انقلاب باشد بسراييد و عزاى اسلامى را با مدايح خود و با ذكر پيامى كه همه پيامبران )ص( و اوليا و اوصيا داشتند و مادحان آنها هم بايد داشته باشند مزين كنيد يعنى پيام دفاع از حق و مبارزه با باطل، كه امروز دنيا را فرا گرفته است. يكى از شعراى معروف دوران بنى اميه و بنى عباس بنام بشاربن برد مى‏گويد: خدا رحم كند كه سيد حميرى آن شاعر بزرگ اهل بيت (عليه السلام) به سرودن اشعار مكتبى نپرداخت، والا اگر قرار بود او هم مثل ما مدح و غزل بگويد و به خلفا تقرب جويد چيزى و جايى براى ما باقى نمى‏ماند. و اين خود نشان مى‏دهد كه شاعر اهل بيت (عليه السلام) از لحاظ ميزان شعرى در پايه‏اى قرار دارد كه بشاربن برد يكى از شعراى طراز اول كه آنطور كه من احساس مى‏كنم و مى‏فهمم او در طبقه دوم و دوره دوم شعراى صدر اسلام نفر اول است. او را كسى مثل سعدى و حافظ فرض كنيد مى‏گويد اگر قرار بود همان شعرهايى كه ما مى‏گوييم و همان مضمون‏هايى كه ما به كار مى‏بريم و آن تقربى كه ما به خلفا مى‏جوييم سيد حميرى هم وارد اين ميدان مى‏شد و حاضر بود به اين حرفها تن دهد، براى ما جايى و مقامى باقى نمى‏ماند و همگى به او اختصاص پيدا مى‏كرد او اين طور به فضيلت و عظمت سيد حميرى اعتراف مى‏كند. حالا اين سيد حميرى چه كسى است؟ سيد حميرى كسى است كه خواندن اشعارش در مجلسى سه نفره بدان خاطر كه حامل پيام است، ممنوع بود. مسئله اين است و شما پيروان اين سلسله هستيد و شجره شما به مداحان اهل بيت (عليه السلام) يعنى آنها مى‏رسد. 3- اصل در مداحى اهل بيت (عليه السلام) بحمدالله جان مردم و وجودشان به عشق و محبت اهل بيت (عليه السلام) آميخته است و براى شما بلبلان گلزار اهل بيت (عليه السلام) اين فرصت است كه عواطف و احساسات مردم را سيراب كنيد. از مداحى بايد براى پراكندن بهترين معارف اسلامى در باب اهل بيت (عليه السلام) استفاده كنيد اين محبت كه مردم دارند بايستى در خواندن شما و گفتن شما عميق و ريشه دار و تند و آتشين و بر افروخته بشود. تشيع آيين محبت است. خصوصاً محبت خصوصيت تشيع است. كمتر مكتب و مسلكى و دين و آيينى و طريقه‏اى را مثل تشيع پيدا مى‏كنيد كه اين قدر با محبت سر و كار داشته باشد. و علت اين كه فكر تشيع تا امروز با وجود آن همه مخالفتى كه با آن شده است باقى مانده، اين است كه ريشه در زلال محبت دارد. تشيع دين تولى تبرى است، آيين دوست داشتن و دشمن داشتن است و عاطفه در آن، با فكر هماهنگ و هم دوش است و اينها خيلى مهم است. محبت اصل سحرآميز عجيبى است. اگر محبت در تشيع نبود، اين دشمنيهاى عجيبى كه تاكنون با شيعه شده بود آنرا از بين مى‏برد. همين محبت شما و محبت اين مردم به حسين بن على (عليه السلام) ضامن حيات و بقاى اسلام است و اين معنى همان فرمايش امام )ره( است كه مى‏فرمودند: عاشورا اسلام را زنده نگه داشت: ايام فاطميه هم همينطور است، ولادت پيغمبر )ص( هم همينطور است. شما بايد با استفاده از اين هنر اين محبت را در ميان مردم عمق ببخشيد، تر و تازه نگاه داريد و برافروخته كنيد. بسيارى شعرا هستند كه شعرشان بلند است، اما آن چرا كه در مدح فلان وزير يا فلان كاتب يا فلان پادشاه گفته‏اند، آب و رنگ حقيقى يك اثر هنرى را ندارد و مشخص است كه عاطفه همراهش نيست بر خلاف آنچه كه همين شعرا براى اهل بيت (عليه السلام) گفته‏اند: يعنى سروده آنها براى اهل بيت (عليه السلام) عاشقانه است. و شعر حقيقى اين است. مگر نمى‏گوييم حضرت فاطمه )سلام الله عليها( كارى كرد كه سوره هل اتى درباره او و فرزندانش نازل شد ايثار نسبت به فقرا كمك به محرومان به قيمت گرسنگى كشيدن خود، ويو ثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصه ما هم بايد همين كارها را بكنيم. اين نمى‏شود كه ما دم از محبت فاطمه زهرا (س) بزنيم در حالى كه آن بزرگوار بخاطر گرسنگان، نان را از گلوى خود و عزيزانش مثل حسن و حسين (عليه السلام) و پدر بزرگوارشان بريد و به آن فقير داد آنهم نه يك روز نه دو روز بلكه سه روز، ولى ما كه پيرو يك چنين كسى هستيم، نه فقط نان را از گلوى خود نمى‏بريم تا به فقير بدهيم، بلكه اگر بتوانيم نان را از گلوى فقرا هم مى‏بريم اين رواياتى كه در كافى شريف و بعضى از كتب ديگر در باب علامات شيعه هستند ناظر به همين است كه شيعه بايستى آنگونه عمل بكند. ما بايد نمايانگر زندگى آنها رد زندگى خودمان باشيم ولو به صورت ضعيف. البته ما كجا و حتى از ما بزرگترها كجا و آن آستان بلند كجا؟ معلوم است كه ما حتى به محدوده دور دست زندگى آنها هم نمى‏رسيم، اما ما بايد تشبيه به آنها كنيم اينكه ما در نقطه مقابل زندگى اهل بيت حركت كنيم و آن وقت ادعا كنيم جزو مواليان اهل بيت هستيم چنين چيزى ممكن نيست فرض بفرماييد كسى در زمان امام بزرگوارمان از دشمنان اين ملت كه امام دائم عليه آنها حرف مى‏زد تبعيت مى‏كرد، آيا مى‏توانست بگويد من تابع امام هستم؟ آيا اگر چنين چيزى از زبان كسى صادر شد به او نمى‏خنديدند؟ عيناً همين قضيه در باب اهل بيت (عليه السلام) مطرح است و ما بايد شايستگى خودمان را ثابت كنيم. آقايان در اين شعرهايى كه مى‏سرائيد و در اين بيانات و گفته‏ها كه در مراسم و محافل، محبت فاطمه زهرا (س) را در دلها مى‏گنجانيد، چند بيت هم از دستورات و احاديثى كه از آن بزرگوار درباره نماز و مسائل گوناگون دينى نقل شده چاشنى آنها كنيد، يا اگر شعر هم نداريد، به زبان نثر بگويد تا محبتى كه فاطمه زهراء (س) در دلها دارد با بيان شما مشتعل شود. به قول صائب كه مى‏گويد: عشاق را به تيغ زبان گرم مى‏كنيم - چون شمع تازيانه پروانه‏ايم ما د اين وصف حال شماست كه آن محبت را در دلها برمى‏انگيزد و لذا بايد از آن براى فرا گرفتن دو كلمه از معارف زهرا (س) استفاده بشود. 4- اصل عزت و مبارزه در مداحى اهل بيت (عليه السلام) مگر نمى‏گوييم حضرت فاطمه (س) با حال نا توان به مسجد رفت تا احقاق حق كند؟ ما هم بايد در همه حالات تلاش كنيم تا حق را احقاق كنيم، ما هم بايد از كسى نترسيم. مگر نمى‏گوييم يك تنه در مقال يك جامعه بزرگ زمان خود ايستاد؟ ما هم بايد همان طور كه همسر بزرگوارش فرمود: لا تستحشوا فى طريق الهدى لقله اهله. از كم بودن عده‏مان در مقابل دنياى ظلم و استكبار نترسيم و تلاش كنيم. استاندار كوفه به بهانه خيلى مبتذلى دستور داد كميت را بعد از اينكه ساليان متمادى در بدر و متوارى بود دستگير كردند و كشتند و در همان حال پسرش را خواستند كه بيا جنازه پدرت را ببر. پسر ديد پدرش هنوز نفس دارد و چيزى مى‏گويد: گوشش را نزديك برد ديد مى‏گويد اللهم صل على محمد و آل محمد يعنى خدايا اينها براى كشتن من بهانه گرفتند اما تو مى‏دانى كه براى چه مرا كشتند اللهم صلى على محمد و آل محمد دعبل خزاعى نيز دهها سال متوارى بود، دهها سال در بدرى شوخى نيست. آنهايى كه در رژيم ستم شاهى و در زير بار آن سختى‏ها چند صباح متوارى بوده‏اند مى‏دانند دهها سال دربدرى يعنى چه. دهها سال تبعيد و دهها سال يك شب را تا به صبح با اطمينان به سر نبردن خيلى سخت است. هيچ خليفه‏اى در زمان دعبل نيامد، مگر اينكه دعبل داغ باطله‏اى از شعر خود بر پيشانى آن خليفه كوبيد كه تا به امروز هم آن داغ باطله باقى است. هارون، امين، ابراهيم بن مهدى آن خليفه چند ماهى بين امين و مامون و مامون و بعد هم معتصم، همه اينها را دعبل مثل يك كوه استور از سر گذراند و براى هر كدامشان بر يك كتيبه پاك نشدنى در تاريخ، يك نفش زشتى كشيد كه از دهها سخنرانى برتر بود. البته او را رها نكردند و عوامل جنايتكارشان را فرستادند و او را ترور كردند. يكى از شعراى معروف عرب به نام كثير عزه از مخلصين و دوستداران ائمه (عليه السلام) و جز كسانى بوده است كه حاضر نبوده‏اند در راه دين حق، از جان و از آسايش خود سرمايه گذارى كنند و لذا با اين و آن هم سروسرى داشتند، لكن اما (عليه السلام) اين را قبول نمى‏كند. امام باقر به كثيرعزه رو كردند و گفتند: امتدحت عبدالملك، تو عبدالملك را مدح كردى؟ كثير بنا كرد به عذر خواهى كردن كه من اينطور به او نگفتم بلكه اينچنين گفتم، كه خيلى ارزش ندارد. حضرت تبسمى كردند و بعد به كميت رو كردند. گويا مى‏خواستند به كميت بگويند حالا تو جوابش بده. كميت بلند شد و آن قصايد هاشميات را شروع كرد به خواندن. مادح اهل بيت (عليه السلام) بايد پيام اهل بيت (عليه السلام) را هم داشته باشد و پيام اهل بيت (عليه السلام) مبارزه است. چه بهتر كه شعر با آن زبان مردمى و با آهنگى كه شما مى‏سازيد و با استفاده از شگردهاى صميمانه‏اى كه شما در اختيار داريد به مردم تزريق و تلقين شود. به آنها بياموزيد كه امروز دشمن ما آمريكا است، استكبار جهانى است. ما در حقيقت با يك قدرت على الظاهر قوى )اگرچه على الباطن ضعيف است چون از تاييد الهى برخوردار نيست.( داريم مى‏جنگيم و مبارزه مى‏كنيم امروز هيچ چيز از نظر مبارزه و جبهه بندى با قبل از انقلاب فرق نكرده است آن روز آمريكا با تصوير شاه و دستگاههاى شاه جلوه‏گر شده بود لكن امروز آمريكا چون مى‏بيند نوكرهايش بيرون رفته‏اند و ملت متشكل و مسلح و مجهز شده است با آن چهره واقعى خودش كه از چهره شاه به مراتب كريه‏تر است جلوه‏گر شده است. مبارزه همان مبارزه است و ما هيچ احساس نمى‏كنيم مبارزه تمام شده باشد. امروز تصور ما اين نيست كه بگوييم حالا بحمدالله راحت شديم و بايد ديگر زندگى كنيم. ابداً چنين چيزى نيست. همان احساسى كه آن روزها در مقابل ساواك و مأمورين مزدور شاه و عاملين جرايم آنها داشتيم امروز هم صد برابر شديدتر در مقابل آمريكا و استكبار جهانى داريم. آن روز مبارزه مى‏كرديم، امروز هم بايد مبارزه كنيم. و براى اين مبارزه هم خودمان بايد آماده شويم و هم مردم را آماده كنيم. آمريكا را به مردم بشناسانيد. هر صحبتى كه مى‏كنيد و هر منبرى مى‏رويد و هر جا مى‏خوانيد، يزيد اين روزگار و شمر اين روزگار و بنى اميه و استثمار گران اين روزگار را مشخص كنيد. به مردم بگوييد كه امروز صف مبارزه و جبهه مبارزه چگونه ترسيم شده است. امروز در دنيا كمتر نظامى و كمتر مسولينى وجود دارند كه در چشم محافل سياسى مهم دنيا به قدر نظام و مسئولين جمهورى اسلامى عظمت و عزت و آبرو داشته باشند. يعنى دنيا روى خواست، اشاره و حرفهاى ما حساب مى‏كند و كوشش مى‏كند كه حرف مسئولين اين نظام در مسائل سياسى منطقه رعايت شود. حواسشان جمع است. چرا؟ مگر مسئولين اسلامى چه دارند؟ مگر سى، چهل سال سابقه سياستمدارى و حكومت كردن و كارهاى ديپلماسى دارند؟ يا ثروتها و اندوخته‏هاى مادى دارند؟ اين براى خاطر شعارهاى انقلابى و براى خاطر موضعگيرى انقلابى اين مردم انقلابى است. من اين را در برخورد با مسوولين كشورهاى ديگر اعم از آنهايى كه اينجا آمدند يا آن جاهايى كه ما رفتيم، در مجامع جهانى و در مجمع غير متعهدها به وضوح احساس كردم و بدون استثنا با كسانى كه ملاقات و برخورد داشتم، با احترام فوق العاده مسئولين آنها روبرو شدم كه فوق احترامات معمول و متداول بود و متوجه شدم به ما به عنوان يك مسئول نظام جمهورى اسلامى با اهميت خاصى نگاه مى‏كنند. وقتى انسان مسأله و مبانى اسلامى است. همين )هيهات منا الذله( به اصل توحيد و همين. لايى كه در لا اله الا الله هست، به لا گفتن به همه دنيا بر مى‏گردد. وقتى يك ملتى اين جور برخورد مى‏كند و فشارها و اخم‏ها و شدتها و قدرت نمايى‏ها و گردون كلفتى‏ها و عربده كشى‏ها زور و زر برايش ارزشى ندارد و به همه آنها )لا( مى‏گويد، عزيز مى‏شود. اين نشانه همان توحيد است. توحيد يعنى خدا را عبوديت كردن و لا غير. همچنين درباره معارف اسلامى و معرفت ائمه (عليه السلام) بايد بيش از سابق به مسائلى توجه و تكيه كنيم كه براى مردم آموزنده است. البته ياد كردن از گوهر پاك و طينت آسمانى و ملكوتى ائمه (عليه السلام) چيز خوبى است و اشكالى ندارد، اما به زندگى ائمه (عليه السلام) هم بپردازيم. من در صحبتهاى متعدد خود در سال گذشته راجع به عنصر مبارزه در زندگى ائمه (عليه السلام) اين عنصر فراموش شده گفتم ائمه (عليه السلام) براى احياى جوامع خود زهر نوشيدند ما بايد ببينيم دستگاههاى ظلم چرا ائمه را مسموم مى‏كردند؟ اگر كسى مبارزه نكند كارى با او ندارند. ما هم اگر هم اكنون با استكبار مبارزه كنيم كارى با ما ندارند. لكن اسلام اجازه نمى‏دهد مبارزه نكنيم. اسلام دين مبارزه با استكبار و شرك و شيطان است و براى اين است كه مبارزه مى‏كنيم. اسلام دين مباركه با استكبار و شرك و شيطان است و براى اين است كه مبارزه مى‏كنيم. آنها همچون با اسلام نمى‏توانند بسازند، عكس العمل نشان مى‏دهند. ائمه (عليه السلام) اين طور بودند. شما هم بايد اين بعد از زندگى ائمه (عليه السلام) را در شعرها منعكس كنيد. در زندگى امام سجاد (عليه السلام) ابعادى وجود دارد كه بايد شناخت و درباره آنها شعر گفت و اگر شعرهايى هم هست بايد پيدا كرد و به مردم شناساند. زندگى امام سجاد (عليه السلام) كه 30 سال مبارزه كرد و آن خطبه معروف را در شام ايراد نمود و آن شورش و انقلاب را در دنياى اسلام به وجود آورده مگر مى‏تواند از حماسه خالى باشد؟ و لذا جستجو كنيد و حماسه‏ها را بيابيد، زيرا امروز ملت ما و همه ملت‏هاى دنيا به اين حماسه‏ها نياز دارند. امروز مى‏بينيد كه وضع دنيا چگونه است؟ اين كاخهاى ساخته شده گر چه مرفه و خيلى پر زر و زيور است، اما با پايه‏هاى مقوايى بنا شده و دارد يكى پس از ديگرى فرو مى‏ريزد، شوروى، امپراطورى بزرگ به اصطلاح سوسياليستى و كارگرى آنچنان فرو ريخت و در هم پيچيد و بلكه اصلاً نابود شد و مثل همين فعل و انفعال، الان در بعضى جاهاى ديگر دنيا هم دارد انجام مى‏گيرد، منتهى يك مقدارى زمان مى‏طلبد تا آشكار شود. اين تمدن‏ها و زر و زيورهاى ضد حق دارند مضمحل مى‏شوند. بله، بايد بناى حق مرتفع باشد اما خيال نكنيد اگر باطل از بين رفت بخاطر زوال پذيرى او است و حق بخودى خود و بدون تلاش در دنيا علم خواهد شد، ابداً چنين نيست، بلكه اگر باطلى از بين رفت باطل ديگرى سر كار خواهد آمد، مگر آن وقتى كه حق خودش را عرضه كند. كما اينكه باطل‏ها در دنيا دارند پشت سر هم مى‏آيند و مى‏روند طبيعت و باطل زايل شدن و از بين رفتن است، اما گمان نشود كه باطل اگر از بين رفت، اسلام يا حق، بدون تلاش و مجاهدت و زحمت كشيدن من و شما ممكن است در دنيا جايگزين باطل‏ها بشود اين بستگى دارد به اينكه من و شما چكار كنيم؟ پس بايد از اهل بيت (عليه السلام) همچنان درس گرفت و اين درسها را به مردم داد و همچنان تربيت كرد تا بر اثر كوششها حق جانشين باطلها بشود. 5- اصل واقعيت و تعقل در مداحى اهل بيت (عليه السلام) بناى ما بر اين نيست كه هرچه را در آن شك داريم يا قبول نداريم بگوييم نخوانند. اگر ما بخواهيم بگوييم آقا اين دقيق نيست نخوانيد، مى‏ترسم برادران و در خواندن خيلى محدود بشوند. توجه داشته باشيد آن چيزى را بخوانيد كه معقول باشد. البته نه اينكه انسان هر چه معقول است از خودش بسازد و بخواند، بلكه چيزهاى معقول را متكى به اصول و واقعيتها كنيد. البته گزاره هر حديثى وقتى هنرى باشد با پيرايه‏هايى همراه خواهد بود و آن پيرايه‏ها ايرادى ندارد. منتها مشروط بر اينكه پيرايه‏ها اصل نشود. اصل را بايستى از واقعيت‏ها گرفت و به آن بيان هنرى و پيرايه‏هايى كه لازم است بخشيد. 6- اصل ذكر مصيبت در مداحى اهل بيت (عليه السلام) ذكر مصيب يك چيز قهرى اس كه حتماً بايد انجام بشود. بنده گاهى مى‏بينم در مصيبت حضرت على اكبر و على اصغر و مسائل گوناگون كربلا، كلمات و تعبيراتى چه از طرف مداح كه احساسات خودش را بيان مى‏كند گفته مى‏شود. گاهى احساسات را از زبان خودش بيان مى‏كند و گاهى از زبان آن بزرگواران بيان مى‏كند. اينها ذكر مصيبت نيست. آنچه را در كربلا گذشت بايستى بيان كرد و اين حادثه نبايد فراموش و مرده شو. اين حادثه بايد زنده بماند. زير حادثه را بايد بگوييد. هر شبى در هر جلسه‏اى كه روضه بزرگوارى خوانده مى‏شود ماجراى او بايد گفته شود حالا يا به زبان شعر يا به زبان نثر، اين يك بحث مفصلى است كه بايد با روضه خوانها و منبرى‏هايى كه روضه مى‏خوانند بيشتر در ميان گذاشته شود والا برادران مداح بعا تا حدود زيادى مراعات مى‏كنند. اين امر، هم از جهت محتوا و مضمون و هم از نظر شعر سرايى هر چه بهتر و هنرى‏تر باشد تأثيرش بيشتر است و دل مستمع را بيشتر جذب مى‏كند. 7- اصل تفهيم در مداحى اهل بيت (عليه السلام) يكى از اصول مهم در مداحى تفهيم است. هر آهنگى و هر آوازى به درد شما نمى‏خورد. آهنگ و آواز خاصى به درد شما مى‏خورد. آن هم با شيوه بيان خاص مداحى. مردم زبان شعر را بيشتر مى‏خواهند، اما مثل زبان نثر نمى‏فهمند به خصوص اگر شعر بالايى باشد. شما بايد اين را بفهمانيد و فهماندش هم فقط به اين نيست كه آدم با صداى خوب بخواند. چون خيلى‏ها شعر را با صداى خوب مى‏خوانند ولى مستمع نمى‏فهمد كه چه مى‏گويند. پس بايد بفهمانيد. و اين فهماندن همان هنرى مداحى است. اگر شعر را با هنر خواندن براى تفهيم كه البته غالباً با صداى خوب هم همراه است و اگر صداى خوب هم نباشد همان كيفيت خواندن، جبران صدا را هم مى‏كند ارائه دهيد، گاهى خيلى از خودش صدا ممكن است بهتر و جا افتاده‏تر و شيرين‏تر تلقى بشود. اگر فرض كنيم ما ابياتى را در مقامات معنوى فاطمه زهرا (س) بگوييم كه مستمع مان چيزى از آن نفهمد و سر در نياورد، معلوم نيست كه او را به فاطمه زهرا (س) نزديك كند. ما لازم است به اين خانواده روزبروز نزديك و نزديكتر بشويم، و ملت ما از اين طريق خواهد توانست به رسالت خودش عمل كند. اين ملت، اين چنين مى‏تواند آن پيام بزرگ را به دنيا برساند. 8- اصل زمان در مداحى اهل بيت (عليه السلام) من خيلى خوشحالم از اينكه الحمدالله مى‏بينم شعر شما، سرود شما، آهنگ شما و اقدام شما با پيشرفت‏ها و نيازهاى زمان هماهنگ شده است. اين را بايد ادامه دهيد. در گذشته مداحان قبل از اينكه شروع به خواندن روضه كنند معمولاً يك چيز اخلاقى مى‏خواندند اخلاقياتى كه فرضاً 35 سال قبل از اين من يادم مى‏آيد و كوچك بودم و مى‏شنيدم. درست است كه آن اخلاقيات خوب بود اما اخلاق امروز نيست. آن روز گفته مى‏شد مثلاً سلام را بلند بگوييد و به همسايگانتان نيكى كنيد، امروز بايد شما به مردم بياموزيد كه مردم ايثار وفداكارى كنند و از تحمل پرستى و زياده روى در مصرف خوددارى نمايند و قناعت كنند. آن روز قناعت يك معنى داشت و امروز با توجه به مسائلى كه نظام جمهورى اسلامى با آن رو بروست قناعت معناى ديگرى دارد.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




برچسب ها :