در تاريخ حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السّلام در بيان ولادت حُسين بْن عَلى عليهماالسّلام و برخى از فضائل آن حضرت فصل اول : در ولادت با سعادت حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام مشهور آن است كه ولادت آن حضرت در مدينه در سوم ماه شعبان بوده ، وشيخ طوسى رحمه اللّه روايت كرده كه بيرون آمد توقيع شريف به سوى قاسم بن عَلاءِ همدانى وكيل امام حسن عسكرى عليه السّلام كه مولاى ما حضرت حسين عليه السّلام در روز پنجشنبه سوّم ماه شعبان متولّد شده ، پس آن روز را روزه دار و اين دعا را بخوان (:اَللّهَمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِحَقِ الْمَوْلوُدِ فى هذَا الْيَوْم (1)...) و ابن شهر آشوب رحمه اللّه ذكر كرده كه ولادت آن حضرت بعد از ده ماه و بيست روز از ولادت برادرش امام حسن عليه السّلام بوده و آن روز سه شنبه يا پنجشنبه پنجم ماه شعبان سال چهارم از هجرت بوده ، و فرموده روايت شده كه ما بين آن حضرت و برادرش فاصله نبوده ،مگر به قدر مدّت حمل و مدّت حمل ،شش ماه بوده است (2). و سيّد بن طاوس و شيخ ابن نما و شيخ مفيد در(ارشاد)نيز ولادت آن حضرت را در پنجم شعبان ذكر فرموده اند،(3)و شيخ مفيد در(مقنعه ) و شيخ در (تهذيب ) و شهيد در (دروس )،آخر ماه ربيع الاوّل ذكر فرموده اند،(4) و به اين قول درست مى شود روايت (كافى ) ازحضرت صادق عليه السّلام كه ما بين حسن و حُسين عليهماالسّلام طُهرى فاصله شده و ما بين ميلاد آن دو بزرگوار شش ماه و ده روز واقع شده (5) واللّه العالِم . و بالجمله ؛ اختلاف بسيار در باب روز ولادت آن حضرت است. امّا كيفيت ولادت آن جناب شيخ طوسى رحمه اللّه و ديگران به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السّلام نقل كرده اند كه چون حضرت امام حسين عليه السّلام متولد شد، حضرت رسول صلى اللاه عليه و آله و سلّمَّسْماء بنت عُمَيْس را فرمود كه بياور فرزند مرا اى اَسْماء، اَسْماء گفت : آن حضرت را در جامه سفيدى پيچيده به خدمت حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله و سلّم بردم ، حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت ، پس جبرئيل نازل شد و گفت : حق تعالى ترا سلام مى رساند ومى فرمايد كه چون على عليه السّلام نسبت به تو به منزله هارون است نسبت به موسى عليه السّلام پس او را به اسم پسر كوچك هارون نام كن كه شبير است و چون لغت تو عربى است او را حسين نام كن . پس حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم او را بوسيد وگريست و فرمود كه ترا مصيبتى عظيم در پيش است خداوندا! لعنت كن كشنده او را پس فرمود كه اَسْماء،اين خبر را به فاطمه مگو. چون روز هفتم شد حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه بياور فرزند مرا، چون او را به نزد آن حضرت بردم گوسفند سياه وسفيدى از براى او عقيقه كرد يك رانش را به قابله داد و سرش را تراشيد و به وزن موى سرش نقره تصدّق كرد و خلوق بر سرش ماليد، پس او رابر دامن خود گذاشت و فرمود:اى ابا عبداللّه ! چه بسيار گران است بر من كشته شدن تو، پس بسيار گريست . اَسماء گفت : پدر و مادرم فداى تو باد اين چه خبر است كه در روز اوّل ولادت گفتى و امروز نيز مى فرمائى و گريه مى كنى ؟! حضرت فرمود: كه مى گريم بر اين فرزند دلبند خود كه گروهى كافر ستمكار از بنى اميّه او را خواهند كشت ، خدا نرساند به ايشان شفاعت مرا، خواهد كشت او را مردى كه رخنه در دين من خواهد كرد و به خداوند عظيم كافر خواهد شد، پس گفت : خداوندا! سئوال مى كنم از تو در حقّ اين دو فرزندم آنچه راكه سئوال كرد ابراهيم در حقّ ذُريّت خود، خداوندا! تو دوست دار ايشان را و دوست دار هر كه دوست مى دارد ايشان را و لعنت كن هر كه ايشان را دشمن دارد لعنتى چندان كه آسمان و زمين پر شود.(6) شيخ صدوق و ابن قولويه و ديگران از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده اند كه چون حضرت امام حسين عليه السّلام متولّد شد حقّ تعالى جبرئيل را امر فرمود كه نازل شود با هزار ملك براى آنكه تهنيت گويد حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم را از جانب خداوند و از جانب خود، چون جبرئيل نازل مى شد گذشت در جزيره اى از جزيره هاى دريا، به ملكى كه او را (فطرس ) مى گفتند و از حاملان عرش الهى بود.وقتى حق تعالى او را امرى فرموده بود و او كندى كرده بود پس حقّ تعالى بالش را در هم شكسته بود و او را در آن جزيره انداخته بود پس فطرس هفتصد سال در آنجا عبادت حق تعالى كرد تا روزى كه حضرت امام حسين عليه السّلام متولّد شد. و به روايتى ديگر حقّ تعالى او را مخيّر گردانيد ميان عذاب دنيا و آخرت ، او عذاب دنيا را اختيار كرد پس حقّ تعالى او را معلّق گردانيد به مژگانهاى هر دو چشم در آن جزيره و هيچ حيوانى در آنجا عبور نمى كرد و پيوسته از زير او دود بد بوئى بلند مى شد چون ديد كه جبرئيل با ملائكه فرود مى آيند از جبرئيل پرسيد كه اراده كجا داريد؟ گفت : چون حقّ تعالى نعمتى به محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم كرامت فرموده است ، مرا فرستاده است كه او را مبارك باد بگويم ، ملك محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم كرامت فرموده است ، مرا فرستاده است كه او را مبارك باد بگويم ، ملك گفت : اى جبرئيل ! مرا نيز با خود ببر شايد كه آن حضرت براى من دعا كند تا حقّ تعالى از من بگذرد. پس جبرئيل او را با خود برداشت و چون به خدمت حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد تهنيت و تحّيت گفت و شرح حال فطرس را به عرض رسانيد. حضرت فرمود كه به او بگو كه خود را به اين مولود مبارك بمالد و به مكان خود بر گردد. فطرس خويشتن را به امام حسين عليه السّلام ماليد،بال برآورد و اين كلمات را گفت و بالا رفت عرض كرد: يا رسول اللّه ! همانا زود باشد كه اين مولود را امّت تو شهيد كنند و او را بر من به اين نعمتى كه از او به من رسيد مكافاتى است كه هر كه او را زيارت كند من زيارت او را به حضرت حسين عليه السّلام برسانم ، و هر كه بر او سلام كند من سلام او را برسانم ، و هر كه بر او صلوات بفرستد من صلوات او را به او مى رسانم .(7) و موافق روايت ديگر چون فطرس به آسمان بالا رفت مى گفت كيست مثل من حال آنكه من آزاد كرده حسين بن علىّ و فاطمه و محمّدم عليهماالسّلام .(8) ابن شهر آشوب روايت كرده كه هنگام ولادت امام حسين عليه السّلام فاطمه عليهاالسّلام مريضه شد و شير در پستان مباركش خشك گرديد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم مُرضِعى طلب كرد يافت نشد پس ‍ خود آن حضرت تشريف آورد به حجره فاطمه عليهاالسّلام و انگشت ابهام خويش را در دهان حسين مى گذاشت و او مى مكيد. بعضى گفته اند كه زبان مبارك را در دهان حسين عليه السّلام مى گذاشت و او را زقه مى داد چنانچه مرغ جوجه خود را زقه مى دهد تا چهل شبانه روز رزق حسين عليه السّلام را حقّ تعالى از زبان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم گردانيده بود، پس روئيد گوشت حسين عليه السّلام از گوشت پيغمر صلى اللّه عليه و آله و سلّم ، و روايات به اين مضمون بسيار است .(9) و در (علل الشّرايع ) روايت شده كه حال امام حسين عليه السّلام در شير خوردن بدين منوال بود تا آنكه روئيد گوشت او ازگوشت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و شير نياشاميد از فاطمه عليهاالسّلام و نه از غير فاطمه .(10) برگرفته از:منتهي الامال جلد اول منابع: 1- (مصباح المتهّجد) ص 572. 2- (المناقب ) ابن شهر آشوب 4/84. 3- (سوگنامه كربلا) ترجمه لهوف ابن طاوس ، ص 34، (مثير الا حزان ) ابن نما، ص 16 ، (ارشاد) شيخ مفيد 2/27. 4- (تهذيب الاحكام )6/39،(دروس ) شهيد اوّل 2/8. 5- (الكافى ) ،1/464،حديث دوم . 6- (امالى شيخ طوسى )ص 367،مجلس 13،حديث 781. 7-(امالى شيخ صدوق ) ص 200، مجلس 28، حديث 215، (كامل الزيارات ) ابن قولويه ص 64، باب بيستم ، حديث اول . 8-(بحار الانوار) 43/245. 9- (مناقب ) ابن شهر آشوب 4/57. 10-(علل الشرايع ) ص 243، باب 156، حديث سوم . *********************************************************** خبر از شهادت امام حسين (ع ) قبل از تولد او آغاز هجرت بود، هنوز امام حسين (ع )، به دنيا نيامده بود، جبرئيل نزد پيامبر(ص ) آمد و عرض كرد(اى محمد! خداوند تو را به نوزادى از فاطمه (س ) بشارت مى دهد، كه به دنيا مى آيد، و امت تو بعد از تو او را مى كشند) پيامبر(ص ) از اين خبر نگران شد... بار ديگر جبرئيل نازل گرديد و همين خبر را داد، باز پيامبر (ص ) نگران شد. جبرئيل به آسمان صعود كرد و سپس بازگشت ، عرض كرد :(اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند و مژده مى دهد كه مقام امامت و ولايت را در ذريه او قرار دادم .(. پيامبر(ص ) از نگرانى بيرون آمد و گفت :) راضى شدم(. پيامبر(ص ) همين مطلب را به فاطمه (س )، خبر داد، فاطمه (س ) نگران شد، وقتى پيامبر(ص ) به فاطمه (س ) فرمود: )خداوند، مقام امامت را در ذريه او قرار مى دهد)، فاطمه (س ) شاد شد و گفت : (خشنود شدم(.(216) گفتار امام حسين (ع ) به مرد كوفى پيرامون علم امامان (ع) )امام حسين (ع ( با كاروان خود از حجاز به سوى كوفه رهسپار بود، در همان سفرى كه در كربلا به شهادت رسيد) در سرزمين )ثعلبيه ) (يكى از منزلگاههاى بين كوفه و مكه ) يك نفر از اهالى كوفه نزد امام حسين (ع ) آمد و سلام كرد، امام حسين (ع ) جواب او را داد و به او فرمود: )از اهل كجا هستى؟.( او گفت : از اهل كوفه هستم . امام حسين :( كه مى خواست حجت را بر او تمام كند، و گويا او از كوفه فرار كرده بود و لازم بود كه نصيحت شود) به او فرمود(:سوگند به خدا اى برادر كوفى ، اگر در مدينه تو را ديده بودم ، جاى پاى جبرئيل را در خانه ما به تو نشان مى دادم و محلى كه جبرئيل بر پيامبر(ص) در آن محل نازل مى شد، مشاهده مى كردى ، اى برادر كوفى ! با اينكه سرچشمه علم مردم در نزد ما است ، آيا مردم ، عالم شدند و ما جاهل مانديم ، اين از مطالبى است كه هرگز پذيرفته نيست )(217) مهدى (عج )، انتقام گيرنده خون حسين (ع) هنگامى كه امام حسين (ع ) با آن وضع جانسوز به شهادت رسيد، صداى گريه و ناله فرشتگان بلند شد، و گفتند:( اى خدا! با حسين (ع )، برگزيده تو و پسر پيامبر تو اين گونه رفتار كنند؟.) خداوند سايه و شبح حضرت قائم (عج ) را به آنها نشان داد و فرمود: بهذا انتقم لهذا: (با اين (قائم ) انتقام خون حسين (ع ) را مى گيرم). (218) داستان شير و فضه در كربلا هنگامى كه امام حسين (ع ) در كربلا به شهادت رسيد، دشمنان خواستند بدن اطهرش را زير سم ستوران قرار دهند، فضه كنيز حضرت زهرا(س ) در كربلا بود، جريان را به زينب (س ) خبر داد، و سپس گفت (:اى بانو من (سفينه ) غلام آزاد شده ، رسول خدا(ص ) سوار بر كشتى شده بود، و به سفر مى رفت ، كشتى شكست ، و خود را (به كمك امواج دريا) به جزيره اى رسانيد، در آنجا شيرى ديد، هراسان شد و به شير گفت (:من غلام پيامبر(ص ) هستم.) شير براى او فروتنى كرد، تا آنجا كه (او را سوار بر پشت خود كرد و) به جاده راهنمائى نمود، اكنون همان شير در ناحيه اى (از اين دشت ) است ، به من اجازه بده نزد او بروم و جريان را به او بگويم (تا همانگونه كه آن شير، سفينه را از نگرانى خارج ساخت ، ما را نيز از نگرانى بيرون آورد). فضه نزد آن شير رفت و گفت (آيا مى دانى كه مى خواهد بدن اطهر امام حسين (ع ) را زير سم ستوران قرار دهند؟.) شير برخاست و به قتلگاه آمد، دستهاى خود را روى جسد امام حسين (ع ) نهاد، سواران به طرف بدن مطهر آمدند، هنگامى كه آن شير را ديدند، عمر سعد گفت :(فتنه و بلائى ديده مى شود، تا خاموش است آن را بر نينگيزيد، باز گرديد و پراكنده شويد) سواران ، ترسيدند و بازگشتند (219)به اين ترتيب ، آن شير به قدر توان خود از امام حسين (ع ) حمايت كرد سوگوارى رباب براى امام حسين (ع) هنگامى كه امام حسين (ع ) به شهادت رسيد، يكى از همسران او كه از طايفه كلبيه بود(يعنى رباب مادر سكينه ) براى مصائب آن حضرت مجالس ‍ سوگوارى بپا كرد، او گريه مى كرد و خدمتكاران و حاضران گريه مى كردند، به طورى كه اشك چشمانتان خشك و تمام شد، در آن هنگام يكى از كنيزان همچنان گريه مى كرد و اشك مى ريخت ، رباب او را طلبيد و فرمود: چرا در ميان ما كه اشك چشممان خشك و تمام شده ، تنها تو مانده اى كه هنوز اشك از چشمانت سرازير است . كنيز گفت : من وقتى كه به دشوارى مى افتم ، شربت سويق ( بدست آمده از آرد نرم ) مى آشامم ، از اين رو اشكم تمام نشده است . رباب دستور داد، شربت سويق تهيه كردند، خود و ساير بانوان از آن نوشيدند، و به آنها گفت :(هدف من از تهيه اين شربت اين بود تا بنوشيد و براى گريه و ريختن اشك براى مصائب حسين (ع ) قوت و نيرو بگيريد(. و نيز نقل شده كه شخص ناشناسى ، چند پرنده سياه رنگ براى رباب (س ) فرستاد، تا بوسيله آنها بر سوگوارى حسين (ع) كمك شود، او وقتى كه آنها را ديد، پرسيد اين ها چيست ؟ گفتند: هديه اى است كه فلانى فرستاده تا برسوگوارى حسين (ع ) كمك شوى ، او گفت : ما كه عروسى نداريم ، اينها را براى چه مى خواهيم ، سپس ‍ دستور داد آنها را از خانه بيرون كردند و بعد از رفتن آنها، اثرى از آنها ديده نشد و به طور عجيبى ناپديد شدند.(220) بر گرفته از : داستانهای اصول کافی منابع: 216 - باب مولد الحسين (ع )، حديث 4، ص 464 -ج 1. (به طور اقتباس و تلخيص) 217- باب ان مستقى العلم من بيت آل محمد(ص )، حديث 2، ص 399 - ج 1. 218 - همان ، حديث 6، ص 465 - ج 1. 219- مولد الحسين (ع )، حديث 8، ص 465 (به طور اقتباس ) ج 1. 220 - همان ، حديث 9،ص 466، ج 1

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




برچسب ها :