سیدالشهداء(علیه‌السلام)، مذاکره یا معامله!
 
 
موضوع مذاکره میان امام و عمرسعد چه بوده است؟ آیا دعوت امام از کل سپاه کوفه و شخص عمرسعد برای دست برداشتن از جبهه باطل و بازگشت به مسیر هدایت به معنای مذاکره است؟ آیا گوینده محترم فرق خطابه و مذاکره را نمی دانند؟...

پایگاه خبری انصارحزب الله: فرمایش ریاست جمهور در خصوص مذاکره سیدالشهداء و عمرسعد نمی تواند جمله ای تلقی شود که ناگهان به ذهن گوینده خطور کرده وبیان شده است ! نه گوینده فردی عامی است که سخن او را حمل بر ندانستن و عدم اطلاع کنیم و نه جایگاه بیان سخن جایگاهی که بتوان در آن بدون تعمّق و اندیشه کلامی به زبان آورد! همین یک جمله می تواند نمایانگر نگرش گوینده به مسائل و شیوه تفکر و بینش او باشد و البته نحوه عمل او در عرصه انجام وظایف رسمی! این نحوه نگرش به عاشورا اصرار بر آن دارد که بر خلاف روایت انقلابی و حماسی، عدالتخواهانه و معنوی از قیام سیدالشهداء علیه السلام ، این قیام را یک حادثه جلوه دهد.

حادثه ای که به‌دلیل تندروی یک طرف(عمرسعد وسپاهش) رخ داد و در صورت رفتار معقول عمرسعد و لشکریانش قابل اجتناب بود! در این روایت قیام بودن این واقعه و هدفمندی آن تلویحاً نفی می شود و سطح منازعه از منازعه حق و باطل به سوءتفاهم و سوء عملکرد شخصی تنزل پیدا می کند! بر اساس این روایت حسین (ع) اهل مذاکره است (یعنی بدنبال دست یابی به اهدافی است که می توان از طریق گفتگو به آن رسید و طرف مقابل یعنی عمرسعد و... هم اهل گفتگو و مذاکره است و مبنایی مشترک و زمینه ای واحد برای تفاهم نیز وجود دارد! ) و سازش برای او ممکن و حتی مطلوب به شمار می رود! در صورت پذیرش چنین روایتی از عاشورا ،می توان با جهان کفر و شرک و استکبار به مذاکره نشست و به تفاهم رسید و دیگر ضرورتی برای ظلم ستیزی و عدالت خواهی و حق طلبی وجود نخواهد داشت چرا که اگر؛ سالار شهیدان بتواند با عمرسعد مذاکره کند(وطبعاً هدف ایشان از مذاکره رسیدن به تفاهم بوده است! )چرا ایران اسلامی نتواند با آمریکا به تفاهم برسد؟!

طرح چنین نگرشی آن هم در فضایی که نظام در برابر یک آزمون و یک انتخاب بزرگ در مسئله هسته‌ای قرار گرفته و قبول شرایط آمریکا و یا رد آن موجب موفقیت و یا عدم نتیجه مذاکرات خواهد بود، بسیار جهت دار و هدفمند ارزیابی می شود و بعید نیست که گوینده به دنبال زمینه سازی برای رسیدن به توافق(آن هم به هرقیمت)باشد!

حال آن که این نگرش از اساس با چند پرسش اساسی همراه است و عدم پاسخ به این پرسشهای بنیادین موجب خواهدشد تا کل این نگرش به زیر سؤال رفته و منتفی شود.

۱- آیا مذاکره میان سیدالشهداء و عمرسعد بر اساس الگوی برد-برد طراحی شده بود؟ یعنی اهداف سالار شهیدان (امربه معروف و نهی ازمنکر، اصلاح انحرافات امت اسلامی ، احیاء دین‌داری ، مقابله با ظلم و فساد بنی‌امیه و....) از طریق مذاکره با عمرسعد (به عنوان یک مهره دست چندم!) قابل دست یابی بود؟ اصولاً چنین مذاکره ای کدام یک از اهداف سالار شهیدان را محقق می کرد؟

 ۲-وقتی سالار شهیدان از ابتدا سخن از شهادت می‌گوید و بسیاری ایشان را از عزیمت به کوفه بر حذر می‌دارند و نهی می کنند و حتی از امام می خواهند که لااقل اهل بیتش را با خود نبرد، دیگر مذاکره چیست و چه معنایی می تواند داشته باشد؟ اگر امام به دنبال مذاکره بود چرا به جای کوفه به دمشق نرفت و به قول ریاست محترم جمهور به دنبال «بستن با کدخدا» نبود؟ اگر از همه اخبار غیبی که از جانب رسول خدا و امیر مؤمنان و صدیقه طاهره (علیهم السلام) در خصوص «عاشورا» و «کربلا» و... آمده بگذریم، رفتار سیاسی حضرت نیز بویی از تمایل به مذاکره نمی داد! آیا کسی که به دنبال مذاکره است از حق و باطل سخن می گوید و صلاحیت کلی یزید را برای خلافت به زیر سؤال می برد و خود در پی دستیابی به حکومت برمی آید؟!

۳- به نظر گوینده محترم ، موضوع مذاکره میان امام و عمرسعد چه بوده است؟ آیا دعوت امام از کل سپاه کوفه و شخص عمرسعد برای دست برداشتن از جبهه باطل و بازگشت به مسیر هدایت به معنای مذاکره است؟ آیا گوینده محترم فرق خطابه و مذاکره را نمی دانند؟ اصولاً میان این دوشخص چه فصل و مبنای مشترکی وجود داشته که بخواهند بر اساس آن گفتگو کنند؟(آن هم در حالی که سیدالشهداء به صراحت بیان می دارند نان حرام باعث شده تا کلام حق در سپاه عمر سعد پذیرشی نداشته باشد!)

* این پرسشها و دهها پرسش منطقی دیگر در برابر نظریه ای که امام را اهل مذاکره می داند قرار داردند که هیچ گاه پاسخی دریافت نخواهند کرد! چرا که امام پاسخ این پرسشها و ادعاهایی از این دست را با شهادت خود در ظهر عاشورا به شفاف ترین و رساترین شکل داده اند!

حسینی که تربیت شده علی و فاطمه (علیهما السلام) باشد اهل مذاکره نیست که اهل معامله است!! آن هم با خدای متعال! مگر نه اینکه آیات انتهایی سوره مبارکه فجر را در شأن امام شهیدان دانسته اند؟

شأن و جایگاه سالار شهیدان چنان بود که جز خدای حسین(ع)، خریداری برای جان وی وجود نداشت و صاحب چنین جایگاهی را چه رسد که با نوکری از نوکران زنازاده فرزند زنا زاده به مذاکره بنشیند؟

و کلام آخر این که لازم نیست همه جرأت شهادت و لیاقت آن را داشته باشند و یا ظرفیت و روحیه لازم برای ظلم ستیزی و حق طلبی برخوردار باشند! اما آنهایی که فاقد چنین کمالاتی اند حق ندارند اصل چنین کمالاتی را انکار کنند!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




برچسب ها :